در سیامین روز از ماه مبارک رمضان احسان علیخانی 5 نفر را به عنوان سوژه هنري به برنامه ماه عسل آورده بود.
به گزارشخبر لرستان: علیخانی در خصوص معرفی مهمانان برنامه گفت: بزرگترین آرزوی مهمانان امروز ما این است که جلوی لنز دوربین حرف بزنند پس با ما همراه باشید: ناصر جباريفر(آميتا باچان)، بهروز وثوقيراد(خدارحم دالوند سابق)، حسین درويشي، محمد و سعید قديمي 5 مهمان ماه عسل بودند.
علیخانی به بهروز گفت: بالاخره سیبیل و موهایت را کوتاه کردی؟ مهمان که چهره و بیانش شباهت زیادی به هنرپيشهها و برخي انسانهای دهه 40 و 50 داشت با لحن خاص لاتگونهای گفت: سیبیل و موهایم را به خاطر ننهام کوتاه کردم. او را به قم، امامزاده عبدالعظيم و مشهد بردم و چون از من اين تقاضا را داشت، من هم موهايم را كوتاه كردم.
بعد افزود: از سال 76 آرزو داشتم جلوی دوربین بروم، بنابراین زندگیام را وقف این کار کردم اما سینمای ایران تنها با رابطهها پیش میرود و به كسي رحم نمي كند. آدم را بالا ميبرد و بر زمين ميكوبد.
علیخانی در هنگام صحبتهای بهروز کاملاً محو حرکات و طرز نشستن و صحبت کردن خاص بهروز شده بود و از وي پرسيد: تو كه همه اينها را ميدانستي پس چرا الآن اين ديالوگها را ميگويي و همه زندگيات را وقفش كردي؟
بهروز پاسخ داد: از يك سمتي به سمت ديگر رفتم و آمدم استاديوم و عشق به پرسپوليس.
عليخاني: يعني در سينما راهي برايت پيدا نشد و آمدي سراغ فوتبال و استاديوم و ليدري و اينها؟
بهروز: بگذار با صداقت بگويم: من كارگري ميكردم! تصادف كردم و پايم شكست. طرف نداشت پول من را بدهد. قرار بود 3-4 ميليون تومن [آن موقع] به من بدهد كه نداشت و من 800 هزار تومن گرفتم. با خودم گفتم: بهروز اين پول ميشود آتيش در زندگي ات. همين 800 تومن را بگير و پول پيش خانه در تهران كن.
عليخاني: كجا رفتي استاديوم؟
بهروز: عشق از بچگي من به فرشاد پيوس، مجتبي محرمي و بزرگان پرسپوليس قديم، نه الآن، [مرا به ورزشگاه كشاند]
عليخاني: توي فوتبال بيشتر ديده شدي يا در سينما؟
بهروز: من به بچههاي سينما احترام مي گذارم و به احترام آنها بلند ميشوم(بهروز از جايش بلند شد) اما فوتباليها خيلي به من محبت كردند.
عليخاني: اين دفعه خواستي بلند بشي با ما هماهنگ كن تا دوربين جا نماند!
بهروز: فوتباليها خيلي در حق من محبت كردن و مرا زودتر از سينما ستاره كردند.
عليخاني: يعني معتقدي در سينما ميتوانستي ستاره شوي و حقت را خوردند؟
بهروز: خب! حق خوردند. رابطهبازي است. يكي چشمش خيلي آبي است، چشمش سبزه، تيپش در حد رابرت دنيرو و مل گيبسون و نميدونم اين هنرپيشهها ...
عليخاني: يعني فقط چون چشمهايش سبز بوده، بازيگر شده؟
بهروز: بله. ما امروز كساني مثل مهران غفوري، مثل مهرا رجبي، هنرمندهاي تاپ داريم.
عليخاني: مهران غفوري كيه؟
بهروز: همين كه چند وقت پيش هم سر فيلم آقاي ميرمظلومي باهاش بازي كردم. نقش يك خواننده سنتي را بازي كرد.
عليخاني: منظورت مهران غفوريان است؟
بهروز: بله بله بله! توپوله، تقريباً
عليخاني (با خنده): آها!
بهروز: رفتند جام جهاني برزيل ...
________________________
در بخش ديگري از برنامه نيز عليخاني دوباره سراغ بهروز آمد و گفت خيلي قياقه بهروز وعوض شده من هي نگاهش ميكنم مي بينم چقدر ...
بهروز: من وقتي سرگذشت اين دوستان كه يكي دكه داشته و يكي مثل آميتا باچان عزيز و سرنوشت آنها را ميبينم خيلي ناراحت ميشوم و ميگويم خدايا چقدر جوان بااستعداد زياد است ولي بايد [به آنها] بها بدهند.
عليخاني: بهروز به نظر من توي همان سالها مو و سبيلت را كوتاه ميكردي. قشنگ صورتت فتوژنيك شده بهروز! به نظرم ممكن بود يك سري بيايند سراغت.
______________________
در بخش سوم صحبتهاي احسان عليخاني با بهروز، در مورد تجربيات آنها از عاشقي و ازدواج صحبت شد.
عليخاني: بهروز تو اين تجربه را داري؟
بهروز: بله! والله ما حقيقتش قبل از اين اتفاقات در استاديمهاي ايران بزرگ شديم! توي خرمآباد تماشاچي تيم خيبر بوديم، كوثر و بعدش هم بياييم استيلآذين و بعد پرسپوليس و بعد خانواده ... يك عمو داشتم گفت برو يك سر به بستگانت بزن، گفتم باشه چشم.
عليخاني: يعني بهروز توهم خواستگاري رفتي؟
بهروز: از شما چه پنهان خودم تنها رفته بودم!
عليخاني: توي خواستگاري چي بهت گفتند؟
بهروز: از من پرسيدند چه كاري؟ گفتم به عنوان بوقچي استاديوم هستم! گارمون رو دوست داريم. از اين ورش هم 4 تا كارگردان، 4 تا دوبين، 4 تا عكاس، فلس ميزنند و ديده ميشيم و تيتر صفحه روزنامهها و به هر حال شايد يك پله سكوي پرتاب باشد براي رسيدن به سينما. بعد آنها گفتند نه! ما با اين تريپ و كاراكتر هنريات، در شأن شخصيت خانوادگي فك و فاميل و طايفه ما نيست.
عليخاني: البته آن موقع تو سبيل و موهاي فرفري بلند داشتي! بهت نگفتند برو اين موها و سبيلها را بزن؟
بهروز: به من گفتند ما اين مدلي دوست نداريم. در شأن ما نيست و خانواده ما اصلاً از شخصيت بوقچي خوشش نميآيد!
عليخاني: بهروز يك ذره هم قيافه تو متفاوت بود. قبول كن ديگه! اولين بار كه تو را ديدن ترسيدم!(خنده)
بهروز: گفتم چكار كنم. به قول يكي از هنرمندهاي سينما كه ديالوگهايش خيليتوي ذهنم ه گفت: «يه جغله بچه بودم. حسرت خيلي چيزها رو مي خوردم... روي زبونها بيافتم. خواستم آرتيست سينما شوم ولي زري! تو اومدي توي زندگيم. قاسمسياه عاشق شده! هر جا ميرم ميگن كارت پايان خدمت. قاسمسياه! همش خلاف توي پيشونيمه!»(بهروز به پيشاني اش ضربه ميزند)
عليخاني: كارت پايان خدمت داري؟
بهروز(در حالي كه هنوز از كاراكتر قاسمسياه خارج نشده): بله!2 سال رفتم! (بهروز ديالوگ را ادامه ميدهد) «گفتم زري! دختر حاجي ...»
عليخاني(با خنده): خب! بسته! تا بيشتر راجع بع زريخانم صحبت نكردي، اجازه بده با بقيه دوستان هم در اين مورد صحبت كنم.
___________________
تمام این مهمانان معتقد بوند که توانایی و استعداد بازیگری را دارند اما در حقشان اجحاف شده است.
علیخانی رو به آنها گفت: این همه سختی کشیدید، به شما توهین شد، زندگی که از دست دادید برای رسیدن به این آرزومی ارزید؟ لطفاً صادقانه جواب دهید؟
ناصر(آميتا) در پاسخ به این سوال علیخانی گفت: بله ارزش داشت!
بهروز: اگر يك روز مانده به آخر زندگيام باشد، ميجنگم تا به آن جايگاه برسم. اين محبوبيت استاديوم و سينمايي هم به سراغم ميآيد.
عليخاني: بين مادرت و شهرت كدام را انتخاب مي كني؟
بهروز(با كمي مكث): مادر عزيزتره! همين جا هم به احترامش بلند ميشوم! (ميايستد)
اما سعید متذکر شد: چون من از کودکی معلول بودم به خودم گفتم خدا این پا را ازمن گرفته و به جای آن حنجرهی خوب داده خواستم این کمبود را جبران کنم.
علیخانی در پایان رو به مهمانان گفت: دلیل دعوت از شما عزیزان اصرار خود شما برای قرار گرفتن جلوی دوربین بوده است.
علیخانی در خارج از قاب ماه عسل خاطرنشان کرد: ما دنبال ستارهای عجیب در دور دست میگردیم، در حالی که آن ستاره حلبی است، اما ستارههای اصلی و واقعی زندگی کنار خودمان را پیدا نمیکنیم ...